کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

شازده کیان

محرم 92

من امسال تازه یکمی متوجه دسته و سنج و طبل میشم راستش اولش از صداش ترسیدم ولی همراه مامانم رفتم نزدیک خیلی تعجب کردم ولی دوست داشتم مامانم هم بهم گفت برای همه دعا کنم ما امسال خیلی هم نذری خوردیم راستی خاله سوری هم تاسوعا ناهار قرمه سبزی داد البته خونه ما. ...
24 آبان 1392

19 ماهگی من

من تو 19 ماهگی خیلی کارها بلدم البته جورچین حیوانات که یکی از فعالیت های منه که خیلی هم دوسش دارم.درضمن من چند کلمه انگلیسی هم بلدم مثل اپل -داگ -اگ -بال - رقص هم خیلی دوست دارم . کتاب که خیلی می خونم.  من تو این ماه هم همراه نیکا میریم مهد کودک کلاس های خلاقیت مخصوص کودکان 1 تا 2 سال وای چقدر دوست دارم. یک عالمه هم نی نی های هم قد من هستند. ...
24 آبان 1392

گردشهای من

من ماه رمضان سال ٩٢ رفتم پارک جوانمردان آخه ما اصلا نرفته بودیم ببینیم. مامانم میگفت خیلی خوب نبود ولی من کلی شادی کردم آخه اسبم داشت که من خیلی دوست داشتم ببینم ولی خیلی می ترسیدم. شب عید فطر 92ما رفتیم پارک آب و آتش وای چه روز خوبی بود. به من که خیلی خوش گذشت آخه من خیلی آب بازی رو دوست دارم. در ضمن من چون خیلیم خوش خنده ام کلی توی پارک خندیدم از خوشحالی باغ وحش آبان 92 من و مامانم و امیرحسین صبح 5 شنبه رفتیم باغ وحش ارم وای که چقدر خوش گذشت آخه یه عالمه حیوونای خوشگل و دوست داشتنی دیدم مخصوصا میمونها که خیلی بانمک بودن. ...
24 آبان 1392

18 ماهگی

من تو این سن بیشتر حیوانات مزرعه رو صداهاشون و بلدم. وسیله نقلیه رو میگم. از کارتهای صد آفرین اعضای بدن و پوشاک و بیشتر چیزها رو بلد شدم. تازه با پاستل رنگم میکنم.صدای گاو و گربه رو از همه بهتر میگم.     ...
2 آبان 1392

مسافرتهای من

اولین مسافرت سفر به اردبیل بود که  تقریبا سه ماهه بودم البته چهاردهم خرداد ماه نود و یک بود که من رفتم به همراه خاله سوریم و خاله مریم و بابابزرگم و خانواده هاشون . توی راه خیلی بهمون خوش گذشت اما برای نهار من یکم بدقلقی کردم خوب آخه باد توی دلم پیچیده بود.ما چند روزی توی اردبیل موندیم و برگشتیم. دومین مسافرتم دوباره سفر به اردبیل بود که توی شهریور ماه رفتیم البته ما چون خاله سوریم توی اردبیل یه خونه بزرگ داره ما اونجا تند تند میریم.یه کوچولو هوا سرد شده بود اما خیلی بازم بهمون خوش گذشت مخصوصا تو را ه برگشت که اومدیم نزدیک رشت نهار با خاله مریم خوردیم. و اما سومین سفرم به مشهد بود که همراه خاله مریم و خاله سوری و امیرحسین با قطار...
2 آبان 1392

عید قربان 92

خانواده من همراه خانواده خاله مریم و سوری و دایی مهدی و پدربزرگم رفتیم باغ شهریار وای که چه روز خوبی بود البته ما سه روز موندیم . استخر داشت که انقدر توش آب بازی کردم که کلی لذت بردم. آخ جون خیلی خوش گذشت.تازشم عمو ناصر یه گوسفند گنده ام کشت که کلی ام کباب خوردیم.
2 آبان 1392

واکسن 18 ماهگی

من واکسن 18 ماهگیمو 9 آبان ماه زدم البته با یه روز دیر. مامانم که از چند روز پیش نگران واکسن زدن من بود برعکس من خیلی روز خوبی رو گذروندم. فقط عصری یه کم پام درد گرفت که مامانم برام یه شیاف کردو زودم خوب شد. ...
2 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده کیان می باشد